و امروز صبح که باز ترس بیداری برویم حمله کرد... - زیگورات
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیگورات

 

شریف‏ترین بى‏نیازى ، وانهادن آرزوهاست . [نهج البلاغه]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:42 صبح

و امروز صبح که باز ترس بیداری برویم حمله کرد...

مهتاب نیمه شبهای شیدایی سلام

و امروز صبح که باز ترس بیداری برویم حمله کرد...

و باز با همان سگ پارس کننده که دیگر به وقه اش عادت کرده ام ، تا مثل هر روز صدای نکره اش را در ذهنم فرو بفرستد  : که تو باختی !

و من هم مظلومانه پای این منبر شوم صبح و ظهر و شب نماز میکنم و انی نذرت للرحمن صمتا..!

و تصمیم گرفتم این بار ، به صدایش نعره ای بزنم ، شاید و حتی شاید این کلمه ی غریب ، " فرج " را می گویم ، که از ستونی به ستونی مدام قبل از رسیدن من می پرد ، جلوه ای کند...

و دیدم این سگ از من مظلوم تر به گوشه ای نشست ، که چرا داد میزنی ، تمام حرفهایم شوخی بود!

گفتم : شوخی بود؟ در این روزگاران سیاه که نفس مرا از حرکت می ترساندی که فقر است ، تنگی است ، دلتنگی است ، تنهایی است همه شوخی بود؟

چیزی نگفت، زیر چشم مانند کودکان محجوب نگاه میکرد و منتظر نرمی من بود تا باز پارسی کند و من....

بازهم نگران همان چشمه های حکمتم که سالیانی است ، لبانم خشکیده ی حدیث آن است... و تو می دانستی که دغل بازی های این سگ ملعون و مطرود ، هیچ حقیقتی ندارد و رفتی و من نشتسم و ....

و خواستم که هر روز صبح بعد از نماز صبح و دعای عهد با او مجادله کنم ، که عهدم میشکست و میشکست و می ش ک س ت ...

 می شکست ، ستاره ی من ! که شانه هایم خالیست از زینت دوشادوشی تو ...

و هر گز آن رجب مقدس را که مذکور لا حول و لا قوه الا بالله بودی را از صفحه ی تقویم حذف نکردم ،

نکردم چون خدا دوست دارد فاذکر بایام الله ...

ایام الله برای هر کسی ، کسی است  تا او را به یوم کبری که علی است برساند عم یتسائلون ؟ عن النبی العظیم؟ الذی هم فیه مختلفون؟ کلا ، کلا ، کلا ...

 

 

 


نظر شما( )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آرگ
نی زن
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

169551

بازدید امروز

29

بازدید دیروز

105


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

زیگورات

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

مهرماه 87
آبان ماه 87

لوگوی دوستان


اشتراک